اعتقاد
تاريخ : دو شنبه 27 بهمن 1393برچسب:, | 10:34 | نویسنده : Mikhak

ای کاش اعتقاد می توانستم داشت

وقتی به يک نفر - نه بيشتر - بگويم:

« ! خيلی تنهايم » -

نه تنها با لبهايش ، با چشمهايش ، با خطوط چهره اش ؛

بلکه حتی:

با خونش ، با رگها و مويرگهايش

به حرفم نخواهد خنديد ؛

آنوقت به او می توانستم گفت:

تنهائی: » -

از شکنجهء تحمل آنکه دوست نمی داری و دوستت دارد ؛

از موريانهء تحقيری که رگهايت را می جود اما غرورت بتو فرمان سکوت مى دهد:

«. وحشتناک تر است



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: