تنهایی
تاريخ : دو شنبه 27 بهمن 1393برچسب:, | 10:33 | نویسنده : Mikhak

در گذرگاه لحظه های عبث

تنها ايستاده ام

تنها ايستاده ام و خاموش

به تو می نگرم ، به تو

ای که از قلب من بزرگتری .

هيچ کس با من نيست

حتی قلبم که زمانی همسفرم بود ؛

من هستم و من .

تنها ايستاده ام

تنها ايستاده ام و مبهوت

می نگرم رد پای لحظه های عبث را .

هيچ چيز در من نيست :

نه گذشتهء لبريز از شوم

 

نه آيندهء سرشار از نامفهوم

و اما حال ... چيزی نيست تا که بگويم هست .

 

تنها ايستاده ام

به تو می نگرم ، به تو

ای که در آفتاب غرورم آب شدی .

تنها ايستاده ام

هيچ چيز در من نيست

هيچ کس با من نيست

به تو می نگرم ، به تو

ای که از سايه ام بلندتری .

و اينک من !

از تو ، از اندوه تو تنهاترم .

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: